سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | قاصدک | درباره ما | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 410690 | بازدیدهای امروز: 41| بازدیدهای دیروز: 15
درباره خودمون
دهکده 85
مدیر وبلاگ : کدخدا[222]
نویسندگان وبلاگ :
حمید گوهری[2]
زینب جوادی[27]
نوید کاظمیان[8]
مهران منصوری[30]
محمد حسین کاظمی[23]
سید دانیال ایوب نژاد[32]
نیکو رضوی[8]
ایمان امین[0]

این وبلاگ توسط دانشجویان رشته مهندسی شهرسازی ورودی مهر 85 دانشگاه آزاد اسلامی مشهد راه اندازی شده است .
لوگوی وبلاگ

پیوندهای روزانه
مطالب قبلی
مطالب قبلی
لینک های دوستان
لوگوی دوستان
اشتراک
 

حدود دو سه هفته پیش ایناها بود که کل کلاس مجبور شدیم بریم قوچان واسه برداشت درس طرح 1 شهرسازی

بعد کلی کشمکش که کی با چی بیاد با کی بیاد ما به شهر قوچان رسیدیم هنوز عرقمون خشک نشده بود که یکی از هم کلاسیهامون خیلی مضطرب زنگ زد بدون هیچ مقدمه ای گفت که: الوووووووووووووووو

شمارو نگرفتن!؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من که هل کرده بودم جواب دادم نه والا آخه چرا باید بگیرن؟!

آخه ما که کف دستمون بو نکرده بودیم که قوچان فسقلی انتخاباتش به دور دوم میرسه!!!

بله دوستان اونروز مصادف شده بود با دور دوم انتخابات تو قوچان!!! اونم چه انتخاباتی

بین دوتا نماینده: یکی اصلاح طلب و ترک اون یکیم کرد و اصول گرا

(مردم قوچان اکثرا یا کرد هستند یا ترک)

خلاصه گروه گروه بچه های مارو اونروز گرفتن به بهونه های مختلف و به جرم خریدن رأی!!!!!

واسه نمونه یکی از بچه ها جلوی خونه ای که درش بسته بوده چند قطعه سنگ دیده از پیرزی که اون حوالی بوده پرسیده مادرجان ببخشید اینجا که سنگ گذاشتین مسکونیه یا مثلا کارگاه سنگ بری ای چیزیه؟

هنوز سوالش تموم نشده بوده که به جرم خرید رأی اون پیرزن دستگیر شده!!

خلاصه اونروز که نشد برداشت کنیم که هیچ کلیم وصله سیاسی بهمون چسبید و با گارد ویژه تا پایان حوزه استحفاظی قوچان مشایعت شدیم واز شهر افتادیم بیرون!!

این گذشت ما دوباره با کلی خاطره خوش برگشتیم قوچان دیگه ازون روز چیا که ما ندیدیم

از محله های عجیب و غریب گرفته با مردمی که فقط به ما تیکه انداختن و بد نگاه کرن تا ادارات و مسؤلین جالب قوچان!!!

داشتیم تو یک کوچه خالی میرفتیم که به یک چیزی شبیه مسجد رسدیم با دوتا ستون کلفت شبیه به گلدسته!!

هچکس تو کوچه نبود به غیر از پیرزنی خمیده با موهای حنایی و دندونهای طلایی با سنی حدود 170سال!!!!

ما با خودمون گفتیم که ازین پیرزن اگه بپرسیم که این چیه آیا اصلا میتونه حرف بزنه یا نه؟؟

خلاصه بعد کلی این دست اون دست کردن از روی ناچاری پرسیدیم؟:

-مادر جان عذر می خوام اینجا مسجده؟؟

پیرزن سرش آورد بالا و مثل یک دختر 18ساله با لهجه تهرونی غلیظی گفت باله ه ه ه!!!

من که از تعجب خشکم زده بود پرسیدم یعنی اونوقت اینا گلدستهاشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پیرزن : آآآاااااااااااره ه ه  تقریبا!!!

داشتیم در قسمتی از شهر که کاربری غالب آن تجاری بود کار شیرین برداشت زیر نوازش ملایم خورشید انجام میدادیم که جوان رعناای با سبیل های بسیار مقبولی دنبال ما راه افتاد!!! یه یه رّبی هی میومد وسطمون هی میومد این ور هی اونور و به فرمهای ما هی نگاه میکرد روش نمی شد بپرسه از ما ,ماهم محلش

نمی دادیم,یهو از ما جلو زد واستاد جلمون سرش خاروند و گفت:

دِدِدِدِدِاش ای فُرماره پر مُکنی که چه؟؟؟!!!!!!!

ما هم که کلی از آقا نترسیده بودیم گفتیم کارای دانشگاست بخدا

دوستمون گفتن:بعد ای فرما جایزه ام دِره؟؟ ما که هنوزم نترسیده بودیم گفتیم:اووووهوم

دوستمون گل از گلش شکفت در حالی که دستشون انداختن گردنم و با دست دیگشون مغازه اوستاشون نشون دادن و فرمودن: ای جایزره میدی او دکان که اونجست!!! ما هم گفتیم بله چشم حتما!!

حالا میخوام از افراد تحصیل کرده و با کلاس شهر بگم

به فرموده استادمون که خیلی به گروه ما لطف دارن قرار شد ما بریم یک اداره ای(اسمشو نمیگم) و استعلام ادارات شهرستان بگریم

ازین اتاق به اون اتاق ازین معاون به اون معاون...

خلاصه معاون مربوطه ُ ما پیدا کردیم ولی متأسفانه تشریف برده بودند نهار...

1ساعت بععععد... :حاج آقا تشریف آوردند

بعد از سلام علیک و مطالعه گواهی دانشگاه توسط آقای معاون,حاج آقا فرمودن چی مِخین؟

ما خدمتشون عرض کردیم که استعلام ادارات شهرستان

بعدش حاج آقا شروع به یکسری حرفای بیربط که اینطوریه و اونطوریه... کردند

ما که از حرفای حاج آقا تنها چیزی که فهمیدیم علاقه مردم قوچان به استفاده به وفور سیر در نهار بود

بعد کلی دستان سرایی فرمودند که منظورتون از استعلام چیه؟ ما هم که فقط از استاد یک چیزی شنیده بودیم نتونستیم منظورمون درست بفهمونیم!!!

حاج آقا می فمودند مثلا این..............................

ما می گفتیم : نه حاج آقا جان

حاج آقا :اوووووووووووووووووووون.........................

ما:ای خدا نه ه ه ه ه ه ه ه

بالاخره پس از ارائه  تعاریف متعددی از استعلام توسط  حاج آقا و رد اونها بوسیله ما حاج آقا جان اون چیزی که ما مد نظرمون بود فرمودند.

 ما که انگار دنیارو بهمون دادند و بعد اونهمه دوندگی تو آفتاب و برداشت احساس کردیم یک چیزی گیرمون اومده گفتییییییییییییییییییییییم

 بله ه ه ه ه ه ه ه ه  حاج آقا منظورمون دقیقا همینه!!!!حاج آقا با لبخندی و با لهجه شیرین قوچانی فرمودند:

 خوب ایره که نِدِرِم م م م م م م م!!!!!!!

 

من که دیگه کلامم بیفته قوچان عمرا برم برشدارم!!! 




شهرنگار: کدخدا(شنبه 87/2/21 :: ساعت 10:45 عصر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ