نازنین
داس بی دسته ما
سالها خوشه نارسته بذری را بر می چیند
که به دست پدران ما بر خاک نریخت
کودکان فردا ...
خرمن کشته امروز تو را می جویند
خواب و خاموشی امروز تو را
در حضور تاریخ ...
در نگاه فردا ...
هیچکس بر تو نخواهد بخشید
باز هم منتظری؟
هیچکس بر در این خانه نخواهد کوبید
و نمی گوید برخیز
که صبح است ...
بهار آمده است ...
نوبهارم
آری
تو بهاری
خویشتن را باور کن .
بعد از راه افتادن وبلاگ ورودی ما و ورودی بهمن 85 و مهر86 حالا وبلاگ کمیته علمی شهرسازی هم راه افتاده . یعنی هنوز 5 ماه نشده 4 وبلاگ تخصصی شهرسازی تو دانشکده راه اندازی شده که واقعا جالبه ...
در هر حال به اعضای کمیته علمی به خاطر راه اندازی وبلاگ جدید تبریک میگیم . امیدواریم که موفق باشن . اینم آدرس وبلاگ کمیته علمی :
کمیته علمی گروه مهندسی شهرسازی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد
گفته بودیم که در وبلاگ یه تنوعی ایجاد می کنیم تا دوستان دیگه هم مطلبی ، نوشته ای که براشون خیلی جالبه بفرستن به وبلاگ تا همه لذت ببرن ..... متن زیر که البته به نظر من جالب بود از مجله ی چلچراغ انتخاب شده که امیدوارم از نظر شما هم جالب باشه .
................................................................................................................................
روزی برای زندگی
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است.
تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا سکوت کرد.
به پر و پای فرشتهو انسان پیچید خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت. خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت: عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت. تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن.
لا به لای هق هقش گفت: اما با یک روز... با یک روز چه کار می توان کرد؟ ...
خدا گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمییابد هزار سال هم به کارش نمیآید. آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن.
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید. اما میترسید حرکت کند. میترسید راه برود. میترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد... بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایدهای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم.
آن وقت شروع به دویدن کرد. زندگی را به سر و رویش پاشید. زندگی را نوشید و زندگی را بویید. چنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، میتواند پا روی خورشید بگذارد. می تواند ....
او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما ....
اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفشدوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمیشناختند سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد. او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد. لذت برد و سرشار شد و بخشید. عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
او در همان یک روز زندگی کرد، اما فرشتهها در تقویم خدا نوشتند: امروز او درگذشت. کسی که هزار سال زیسته بود!
موقع ساختن وبلاگ رفتیم تو سایت یاهو تا ایمیل درست کنیم ولی تو لیست کشورها هر چی گشتیم ایران رو پیدا نکردیم اسم هر چغندرآبادی تو لیست بود ولی اسم ایــــــــــــران نه ! ماهم رفتیم جی میل درست کردیم . ولی کار یاهو مارو خیلی عصبانی کرد و این نامه رو به یاهو نوشتیم :
سلام یاهو! چطوری؟ سلامتی؟ ما هم بد نیستیم. ملالی نیست جز دوری شما که اونهم به لطف حذف ما از لیستت بیشتر شده.
حالا شناختی؟ ما را یادت اومد؟ ما ایرانی هستیم. یعنی اهل ایرانیم. ایران هم که حتماً میدونی کجاست؛ چون تو آمریکایی هستی و هر روز اخبار جدیدی از تهدید ما به جنگ و بمب و این حرفها روی سایتت میذاری.
اگر میخوای بیشتر راجع به ایران بدونی کافیه به نقشه دنیا نگاه کنی. ما اونقدر کوچک نیستیم که برای پیدا کردنمون خیلی زحمت بکشی.
تو قلب دنیا، یعنی خاورمیانه، یک گربه میبینی که آروم سر جاش نشسته و به قول آن جوک معروف، داره ماستش رو میخوره.
البته این گربه قبلا اینقدرها هم ساکت نبود. اصلا یک شیر بود. یک شیر پرابهت که نگاه به یال و دمش همه را سرجای خودشون مینشوند. دمش توی هند بود، سرش توی اروپا، پایش در یمن بود و سرش در مصر.
2هزارسالی اینجوری بود؛ حالا یک وقت بزرگتر، یک وقت هم کوچکتر. اگر بازهم دقیقتر بخوای ما 7هزارسال پیش به این سرزمین آمدیم، مثل شما که ادامه مطلب...
شهرنگار: کدخدا(سه شنبه 86/8/22 :: ساعت 10:39 عصر)