- پرسید:"بهاریه؟" شانه بالا زد که: بنویس کلمه ای است مرکب از واژه پارسی بهار که به علامت نسبت عربی ملحق شده, پس غیرصحیح است."
- گفتم:"فرهنگ معین که نمی نویسم! فقط چندخط به مناسبت بهار."
- گفت:"پس ازفلسفه هفت سین بنویس وزود برو سراصل مطلب,بگو هفت سین سفره ای است با هفت قلم سین که پارسیان به یمن آمدن نوروز می گسترانند و..."
- گفتم:"فلسفه نوشتن کارمن نیست و حتی اگرهم بود فلسفه ی هفت سین را پیشتر نوشته اند. حرف تازه تری به خیالت نمی رسد؟"
- سر تکان داد که"سخت نگیر! یک اپیزود دوقسمتی بنویس ,اولی حکایت غربت باشد و لحظه ی تحویل سال, دومی راهم از فقربنویس که حتی سال نو راهم تلخ میکند."
- گفتم:"بازحرفهای تکراری؟!"
- گفت:"تکراردردهای بی مرحم که بد نیست."
- گفتم:"گاهی تکرار درد عادت میشود."
- گفت:"پس از وقایع سیاسی سال پیش بنویس,مثلا از تصمیم انقلابی رئیس جمهور!!!"
- گفتم:<**ادامه مطلب...**>"ما بی طرفیم. فقط شرح حقیقت. حرف تازه ای نداری؟"
- گفت:"بی طرف؟ خب! از برف بی سابقه ی امسال بنویس. بگو برف هرچه سنگین تر باشد,بهار دلبازتر میشود."
- گفتم:"مطمئن نباش! چه خیال ها گذر کرد و ..."
- گفت:"اصلا چرا از همین انتخاب واحد و دسته گل های آقای ... نمی نویسی؟"
- گفتم:"مگرمدیرگروه عوض شده؟"
- خندیدوکف دستهایش رابه هم کوبید که:"بی خیال! باخاطره شروع کن.از دردسر های مهندسی شدن بنویس."
- گفتم:"فکرنمی کنی کمی کهنه شده؟"
- گفت:"پس از رفتگان بنویس.از شهیدی و امین پور و آیت اللهی یا همین حاج قربان خودمان"
- گفتم:"غمنامه نوشتن ,بازماندگان را غمگین میکند. غم ,غم می آورد."
- گفت:"بی تکرار؟بی فلسفه؟بی طرف؟بی خاطره؟پس از بهاریه چه می خواهی؟"
- گفتم:"چیزی که اگر رنگ و لعاب این سطور چشم مخاطبی را صید کرد و سرسری نگاهی به نوشته ها اندخت , لبخند بزند."
گفت:"پس بنویس:لبخند بزنید!همین و تمام!"
ومن نوشتم " لطفا لبخند بزنید!همین و تمام!"